دانلود رمان

مرجع رمان

پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

نام رمان : دکل

نویسنده : الیخاس کاربر انجمن نودهشتیا

حجم کتاب : ۱٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)

ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

تعداد صفحات : ۷۸

خلاصه داستان :

همه ی اتفاقات مربوط به یک دکل قدیمیه… نقطه ی مشترک همه شخصیت های داستان برمیگرده به دکل!! هرکس که خودش رو درگیر ماجرای دکل کرده یا مرده یا میمیره!!


قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

پسورد : www.98ia.com

منبع : wWw.98iA.Com

با تشکر از الیخاس عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

قسمتی از متن رمان :

گوشی اش را بیرون آورد و پیامک کوتاهی به شاهرخ زد:من دارم میرم سراغ ایستگاه رادیو…مطمعنم یه چیزی دستگیرمون میشه!!
پیامک بعدی را برای خواهرش فریبا زد همینکه خواست گوشی اش را خاموش کند شاهرخ جوابش را داد:نرو…بزار باهم میریم!!
فهمیه پوزخندی زد و توی دلش لقب ترسو را به شاهرخ داد….بلاخره دلش را به دریا زد و گوشی اش را خاموش کرد مقنعه کوتاهش را جلوتر کشید و مضطرب نگاهی به اطراف انداخت…اصولا این شهر زیادی خلوت بود مخصوصا آن موقع شب دیگر پرنده هم پر نمیزد پس جای نگرانی نبود با این حال استرس داشت بلاخره کارش غیر قانونی بود نبود؟؟قفل را با کلیدی که داشت باز کرد و داخل شد…زیادی تاریک بود حسابش را کرده بود به همین خاطر یک چراغ قوه کوچک از خانه همراهش اورده بود…چراغ قوه را روشن کرد و روی وسایل و اشیا انداخت…همه کهنه و زنگ زده بودند کمی که جلوتر رفت اتاقک عایق در نور چراغ قوه نمایان شد…خودش بود اتاقک رادیو….بی معطی وارد اتاقک شد و روی صندلی گوینده نشست….با این که دم و دستگاه از بیخ و بن کهنه بود و مال دوره ی عهد بوق اورا به وجد آورده بود…گوشی اش را بیون درآورد و چند عکس گرفت کیفیت عکس ها بخاطر نبود نور افتضاح بود کمی سرک کشید تا چیز مشکوکی پیدا کند روی صندلی یک تابی خورد و توی میکروفن شروع به صحبت کرد:اینجا رادیو ایران…باما باشید با برنامه ی صبح بخیر ایران!!چون برقی درکار نبود پس میکرفن هم کار نمیکرد اما برای یک لحظه یکی از چراغ ها روشن شد…نور چراغ قوه را به سمت چراغ های دستگاه گرفت….دستگاه روشن شده بود و کسی روی خط بود حتی صدایش شنیده میشد…هول کرده بود فکر کرد شاید کسی متوجه شده و مچش را گرفته اما با صدای زنی که ناله و شیون هایش از دستگاه پخش شد فکرش را بست گویا خانم درخواست کمک داشت…سریع دست به کار شد و دکمه میکروفن را زد:خانم چیشده؟؟حالتون خوبه؟؟صدا نامفهموم و کشیده گفت:کمک کمکم کن
با استرس زیادی توی میکروفن بلند گفت:چیشده؟؟شما کجاهستید؟به پلیس زنگ بزنم یا آمبولانس؟؟
اما زن دوباره همان جمله را تکرار کرد:کمک…کمکم کن”بعد هم صدایش خود به خود قطع شد و دستگاه خاموش شد…مبهوت ومتعجب روی دستگاها کوبید:خانم…صدات نمیاد

نظرات (۲)

چرا دانلود نمیشه؟ انگار فایل موجود نیست
Wow, Zillgens ist auf jeden Fall mein Favorit. Die Frage von Jürgen insieetsrert mich auch, aber vermutlich helfen da die Foren schon weiter.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی