نام رمان : آدمک
نویسنده : SH.z کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۱٫۳ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۶ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۲۸
خلاصه داستان :
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از SH.z عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
-امروزم یک اجرا دیگه .. امروزم هزاران نفر لبخند میزنن اما من پشت این نقاب اشک میریزم…امروز هم مثل تمامی روزهای گذشته،من نمایش بازی میکنم و نقاب دلقک خندان رو بر چهره دارم … امروز من اینجام تنهای تنها و شاید یک بازنده …به اجبارِ نقابی از جنس دلقک لبخند میزنم و به خنده میندازم .. امروز من آدمکی متحرک از جنس دلقکم …
حسام-گریمت رو تموم کن باید کارت شروع کنی … امروز باید از روی طناب هم رد بشی پس مراقب باش دختر.
کتایون-الان حاضر میشم …
حسام-راستی کتی لباس پسرونه تنت کن حوصله دردسر ندارم و اگر هم اینجایی یادت باشه به حرمت پدر خدا بیامرزته …
کتایون پوسخندی زد و گفت : ببین آق حسام منت چی رو سر من میذاری!!؟ به حرمت پدر خدا بیامرزم!! زکی … حداقل چرت نباف .. بگو نیاز داشتم .. بگو سیرکم و نمایش هام بدون هنرنمایی پدرم هیچ بوده … لاف نبند برام که بدجور کلامون میره تو هم!
حسام-ببین کتی دلقک زبونت رو کوتاه کن … یادت باشه اینجا من رئیسم … افتــاد؟؟
کتایون-بکش کنار باید برم …
حسام با حالت مسخره ای گفت : بفرمایید بانـــو …
کتایون-گوساله …
ایرج-و این هم دلقک همیشه خندان ما …
کتایون-باز هم مث روزهای گذشته با نام بردن اسم دلقک همیشه خندان صدای دست و جیغ و سوت تماشاچیان به گوش میرسه و من لبخندی احمقانه میزنم و ۵۰ قدم برمیدارم و به استیج میرسم … از یه حلقه آتش میپرم ..تماشاچی ها به وجد میان و جیغ میکشن ..از خوشحالی اونا لبخندی میزنم …لبخندی که فقط خودت میدونی چقدر تلخه … من یه آدمکم .. آدمکی که رسم زمونه دلقکش کرد … آدمکی که درد کشیده … دختری که دخترونگی نکرد و همیشه یه مرد بود … قصه ها دارد این دلقک به ظاهر خندان..درد ها دارد این آدمک انسان نما … سخت ترین قسمت کارم رد شدن از طنابی که ضخامتش اندازه ی تار موئه..ترسی که از ارتفاع داری اینجا،تو این موقعیت، فلجت میکنه ..اما مجبورم..باید برم..وگرنه همین یه لقمه نون کوفتی هم قطع میشه …